نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب



 
کارل دویچ در 1912 در پراگ، پایتخت چکسلواکی، چشم به جهان گشود. در همان شهر بزرگ شد و به دبیرستان دولتی آلمان ها رفت و با درجه ی ممتاز از آن فارغ التحصیل شد. در 1934 مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه آلمانی پراگ گرفت ولی تحصیلاتش در دوره ی پس از کارشناسی به واسطه ی فعالیت های دانشجویی وی بر ضد گروه های نازی موجود در دانشگاه مدتی متوقف شد. سرانجام در 1938 دکترای حقوق خود را از داشگاه ملی چارلز گرفت. در همان سال ازدواج کرد و برای گذراندن تعطیلات به ایالات متحده رفت. گرچه قصد اقامت طولانی مدت در آن کشور را نداشت، پس از امضای موافقت نامه ی مونیخ عاقلانه دید که به کشورش باز نگردد و در ایالات متحده اقامت گزیند. نفرت او از فاشیسم و شیفتگی پایدارش به تعصبات ملت گرایانه بخش اعظم کارهای علمی بعدی او را تحت تأثیر قرار داد.
دویچ در 1939 از یک بورس تحصیلی دانشجویی که برای فراریان از نازیسم برقرار شده بود برخوردار گردید و برای ادامه ی تحصیل در سطوح بالاتر در دانشگاه هاروارد ثبت نام کرد. پس از آن که در سال های جنگ نقش مهمی در هواداری از جنبش چکسلواکی آزاد و در سمت عضو دبیرخانه ی بین المللی کنفرانس 1945 سان فرانسیسکو (که سازمان ملل متحد را به جای جامعه ملل تشکیل داد) داشت شروع به تدریس در مؤسسه فناوری ماساچوست کرد. پایان نامه دکترای دویچ با عنوان ملت گرایی و ارتباطات اجتماعی جایزه ی معتبر سامنر را از دانشگاه هاروارد از آن او ساخت و دو سال بعد به صورت کتابی با همین نام منتشر و با اقبال چشمگیری روبه رو شد. دویچ در 1952 به مقام استادی مؤسسه فناوری ماساچوست رسید و فعالیت پیگیر علمی خود را عمدتاً بر محور بررسی همگرایی سیاسی آغاز کرد. در مرکز پژوهش درباره نهادهای سیاسی جهانی با چند تن از هم قطارانش در طرح میان رشته ای و مشترکی همکاری داشت که منجر به انتشار کتاب جامعه سیاسی و حوزه ی شمال اقیانوس اطلس در 1957 شد. در 1955 بورس تحقیقاتی گوگنهایم را دریافت کرد و در مقام استاد مدعو در دانشگاه شیکاگو به تدریس پرداخت. دویچ در 1958 در دانشگاه ییل به مقام استادی رشته علوم سیاسی رسید و در همان دانشگاه (به اتفاق لوئیس ادینگر) کتاب بازگشت آلمان به جرگه ی قدرت ها را منتشر ساخت. این اثر با استفاده از داده های موجود درباره ی افکار عمومی، پیشینه نخبگان و اقتصاد به بررسی پیشرفت جمهوری فدرال آلمان در سال های پس از جنگ می پرداخت. در دوران حضور در دانشگاه ییل، دویچ در ایجاد برنامه ی داده های سیاسی ییل که هدف از آن توسعه ی شاخص های کمّی برای آزمودن نظریه ها و گزاره های مطرح در علوم سیاسی بود نقش بسیار فعالی داشت. افزون بر این، وی پروژه ی کنترل تسلیحات ییل را برای بررسی خلع سلاح و کنترل تسلیحات ترتیب داد.
دویچ در 1967 به دانشگاه هاروارد ازگشت و در 1971 به مقام استاد کرسی استانفیلد در زمینه ی صلح بین المللی رسید و تا زمان مرگش در 1993 در همین مقام باقی ماند. گرچه دانشگاه هاروارد پایگاه او به شمار می رفت او در دانشگاه مختلف ایالات متحده و اروپا، و به ویژه در فرانسه و آلمان، نیز به تدریس پرداخت. ساموئل بیر از دانشمندان علوم سیاسی، وی را چنین یاد می آورد:
او یک اصلاح طلب بود ولی خیال پرداز نبود. یک باره به نتیجه گیری هایش نمی پرید. سوادهای بلندپروازانه ای که برای بشریت داشت به واسطه ی احساس همیشگی او مبنی بر دشوار بودن مهندسی اجتماعی مهار می شد. آرمان گرایی او با پای بندی به علم به طور کلی و علوم اجتماعی به طور خاص همراه بود. او در کارهایش تنها متوجه اهدافی که باید پیگیری می شد نبود بلکه به ویژه ابزارهای نهادی و عملی نزدیک شدن به آن اهداف را هم مدنظر داشت. گرچه یک انترناسیونالیست پروپا قرص بود ولی مفروض انگاشتن چیزی چون «پیکره ی سیاسی» بشریت، خود را فریب نمی داد.(Beer,1993:117)
احتمالاً دویچ را بیش از همه برای کارهایی که درباره ی پیش نیازها و پویش های ملت گرایی و همگرایی منطقه ای انجام داده است و نیز به دلیل آن که از روش های رفتاری با دقت و وسواس برای بررسی فرایندهای بسیج اجتماعی در سطوح داخلی و بین المللی بهره می جست می شناسد. منظور از بسیج اجتماعی، نوعی فرایند دگرگونی است که بر بخش های قابل ملاحظه ای از جمعیت کشورهایی که در حال نوسازی سریع هستند تأثیر می گذارد. دویچ علاقمند بود برای چنین تغییری شاخص های کمّی تجربی بسط دهد تا بدین ترتیب بتواند گزاره های مربوط به پیامدهای سیاسی آن را از نظر اعتبار در زمان ها و مکان های مختلف،به آزمون گذارد (به ویژه نک: Deutsch 1961). او مدلی برای ملت گرایی پیشنهاد می کرد که بر این اندیشه پا می گرفت که ملت گرایی از آبشخور نیاز دولت به مدیریت فرایندهای بسیج که طبق تعریف، برای شهروندان کنده شده از شرایط، عادت ها و تعهدات قدیمی، و بسیج شده در قالب الگوهای تازه عضویت در گروه ها و رفتار سازمانی کاملاً تکان دهنده است سیراب می شود.
بسیج اجتماعی وقتی در مقیاس کلان صورت گیرد معمولاً شمار فزاینده ای از شهروندان را سیاسی می کند و دامنه ی نیازهای انسانی را که دولت باید برآورده سازد افزایش می دهد. برای نمونه، مردم به تهیه ی مسکن و شغل، امنیت اجتماعی، مراقبت پزشکی و بیمه در برابر تغییرات پیش بینی نشده در الگوهای اشتغال نیاز دارند. در کشورهای فقیرتری که تغییرات بزرگی را از سر می گذرانند حکومت های مبتنی بر منابع سنتی اقتدار و مشروعیت قادر به «هدایت» موفقیت آمیز این روند نبوده اند. دویچ اعتقاد داشت که تنها دولت های ملی قدرتمند و نو قادر به چنین کاری هستند:
[دولت ملی] به بیش تر اعضایش احساس امنیت، تعلق یا قرابت و حتی هویت شخصی قوی تری در مقایسه با هر گروه بندی بزرگ دیگری می بخشد. هر چه نیاز مردم به چنین قرابت و هویتی تحت فشارها و تکان های ناشی از بسیج اجتماعی و کنده شدن از محیط های آشنای قبلی شدیدتر باشد دولت ملی برای هدایت آرزوها و آزردگی ها و نیز هدایت عشق و نفرت آن ها بالقوه قدرت بیش تری خواهد داشت.(Deutsch 1967c:271)
از این گذشته، دویچ به بررسی شرایط بین المللی پرداخت که یک دولت را به هدایت انرژی شهروندانش به سمت جهان خارج وامی داشت. در این چارچوب او از پیشتازان بررسی همگرایی منطقه ای بود و به تقابل معمولاً ساده و شدیدی که بین مناسبات سلسله مراتبی اقتدار در سطح داخلی و کشمکش های اقتدارگریز بر سر قدرت و امنیت در سطح بین المللی قائل می شدند پیچیدگی بیش تری بخشید. در حالی که بر اساس این تصویر واقع گرایانه، راه حل شکل جنگ در روابط بین الملل تشکیل نوعی حکومت جهانی است دویچ بر پایه ی بررسی هایی که درباره مناسبات میان دولت های حوزه ی شمال اقیانوس اطلس در دهه های 1950 و 1960 انجام داد این حکم عامه پسند را متزلزل ساخت.
او بین ادغام و همگرایی تمازیز آشکاری قائل بود. جامعه ادغام شده دارای یک مرکز عالی تصمیم گیری است ولی نباید نقطه مقابل آن را اقتدارگریزی صِرف بدانیم. دویچ یادآور می شد که ممکن است تعدادی دولت برخوردار از حاکمیت قانونی با یکدیگر در قالب یک «همبود امنیتی کثرت گرا» ارتباط برقرار کنند تا مطمئن شوند که احتمال توسل به زور برای حل تعارضات میان خودشان فوق العاده ضعیف خواهد بود. به دیگر سخن آن ها به اندازه کافی «همگرا» شده اند که بدون نیاز به واگذاری حاکمیت خودشان به یک مرجع فوق ملی، به همبود امنیتی ادغام شده شباهت یابند. به گفته ی او نباید تفاوت میان اقتدارگریزی و سلسله مراتب را نوعی تقابل یا متغیر دو ارزشی بدانیم بلکه باید آن را نوعی طیف بینگاریم.«همگرایی و ادغام با هم همپوشی دارند ولی نه به طور کامل... می توان بدون وجود همگرایی، ادغام داشت ‍[ماند شرایط جنگ داخلی] و ... می توان بدون ادغام، همگرایی داشت [مانند شرایط صلح بین المللی]» (Deutsch 1957:7). بدین ترتیب، دویچ به جای تلاش برای تحمیل ادغام در سطح بین المللی به منزله ی راه مرجّح رسیدن به صلح، معتقد بود که شاید تلاش برای استقرار «همبودهای امنیتی کثرت گرا» راه بهتری باشد.
چیزی که در این پروژه اهمیت قاطع دارد اندیشه ی دویچ درباره ی «توازن تعامل-همگرایی» است. رشد تعاملات در میان مردم به طور خودکار همگرایی را تقویت نمی کند. دویچ هم نوا با کارهای قبلی اش درباره بسیج اجتماعی خاطر نشان می ساخت که «حجم تعاملات سیاسی، فرهنگی یا اقتصادی است که نهادها را ملزم به ایجاد تعدیل یا تغییر مسالمت آمیز در میان جمعیت های شرکت کننده در تعامل می سازد». با بالارفتن حجم تعاملات دوسویه فرصت درگیری خشونت بار هم افزایش می یابد. بنابراین یکی از ملاحظات تعیین کننده در جست و جوی صلح، «مسابقه ای است که بین آهنگ رو به رشد تعاملات میان مردم و حوزه های خاص، و رشد نهادها و رویّه های همگرایی زا در میان آن ها وجود دارد». ممکن است حکومت های برخوردار از حاکمیت، توانایی هایی برای ایجاد همگرایی داشه باشند ولی در عین حال سرچشمه برخی تعاملات سیاسی و غیرسیاسی هم هستند که با همگرایی جور در نمی آید. بنابراین در واقع ممکن است ادغام جلوی همگرایی را بگیرد و کنترل مبتنی بر ادغام، خود خطری برای صلح و مایه درگیری باشد (Deutsch 1954:39-40).
در چارچوب منطقه ای، اصطلاح همبود امنیتی دو معنای مشخص دارد. نخست، چنین همبودی از دولت ها قادر است برای جلوگیری از حل و فصل زورمدارانه درگیری میان اعضای خود، با توسل به فنون یا سازوکارهای دیپلماتیک دست به مداخله زند. دوم، این همبود قادر است در برابر هر بازیگر یا مجموعه ای از بازیگران خارجی، چون جبهه نظامی مشترکی عرض اندام کند. برای پیدایش همبود امنیتی، فرض ها یا معیارهای اساسی چندی وجود دارد. برای نمونه، قطع نظر از این که چه نوع سازمان منطقه ای وجود داشته باشد این سازمان باید از چنان بلوغ نهادی بالایی برخوردار باشد که بتواند فنون دیپلماتیک مورد استفاده برای حل مشکلات و بحران های مختلف را در اختیار قرار دهد. وانگهی، چنین بلوغی باید با تمایل متقابل دولت های عضو به حل و فصل اختلافات شان در سطح سازمان همراه باشد. در واقع، انتظارات متقابل و ملایم دولت های عضو باید آشکارا با الگوهای مشخصی از تعامل یا عمل به مثل همراه باشد. و سرانجام این که، دولت های عضو یک همبود امنیتی باید برداشت مشترکی از تهدیدات بازیگران خارجی داشته باشند (برای تشریح قابل ملاحظه پارامترهای همبود امنیتی نک: Miller 1973).
آرند لیپارت کارهای دویچ را نماینده ی چالشی جدی با تصور سنتی واقع گرایان (ـــ واقع گرایی) از روابط بین الملل می داند که فرض های محوری آن را در مورد تلقی دولت ها به منزله بازیگران خردمند تک بافت در امور جهان متزلزل می سازد و این اندیشه را که درست ترین برداشت از روابط بین الملل تلقی آن به منزله نقطه مقابل کامل روابط داخلی است مورد تردید قرار می دهد (نک:Lijphart). او دویچ را بخشی از جنبش احیای «برداشت گروسیوسی» از روابط بین الملل می داند، برداشتی که اقتدارگریزی را متغیر مستقل نمی شناسد بلکه آن را یکی از نتایج ممکن نظام پیچیده ای می داند که باید به دقت بررسی شود تا محتمل ترین شرایط وقوع جنگ روشن شود.
دویچ از پیشتازان بررسی سیرنتیک یا دانش خود بُردارشناسی در روابط بین الملل بود که روی ارتباطات و کنترل در نظام های سیاسی تکیه دارد. کتاب اعصاب حکومت (1966) او تلاشی بود برای تشریح شرایطی که تحت آن شرایط، نظام های تصمیم گیری می توانستند جریان اطلاعات را «هدایت کنند». در عین حال مبنایی نظری برای سنجش نسبت میان ارتباطات داخلی و خارجی به دست می داد که می توانست آمادگی دولت ها را برای در خود فرورفتن و دل مشغولی به خود نشان دهد.
به عنوان بخشی از سهم چشمگیری که دویچ در توسعه نظریه روابط بین الملل داشت باید او را از حامیان پروپا قرص انقلاب «رفتاری» در این رشته دانست که در دهه های 1950 و 1960 بحث های فراوانی را به ویژه در انگلستان به راه انداخت. او همواره می خواست داده های کمّی را جایگزین فرضیه های مبهمی سازد که بر تفسیرهای تاریخی و ایدئولوژیک پایه می گرفتند. بخشی از کمک های او به رشته روابط بین الملل را باید در ایجاد بانک های اطلاعاتی پیچیده ای دانست که به کار پیشبرد نظریه تجربی در سیاست تطبیقی و روابط بین الملل می آمدند. او در راه اندازی برنامه ی داده های سیاسی ییل که هدف از آن دستیابی به شاخص های کمّی برای آزمون گزاره ها و نظریه های مهم علوم اجتماعی بود نقش عمده ای داشت. دویچ قویاً معتقد بود که برای توسعه ی بررسی روابط بین الملل به مثابه ی رشته ای علمی، باید محققان به داده های جمعی دسترسی داشته باشند و بتوانند از تحلیل های ریاضی پیشرفته برای رسیدن به گزاره های معتبری بهره جویند که دیگر فعالان این رشته هم بتواند آن ها را تکرار کنند.
نمونه ی خوبی از کاربرد چنین تحلیل هایی را می توان در مقاله ای که دویچ (به اتفاق دیوید سینگر) درباره نظام های توازن قدرت در سیاست جهان نوشته است سراغ گرفت. وی در این مقاله از فنون پیشرفته و پیچیده ی ریاضی برای تعیین ثبات نظام های بین المللی گوناگونی بهره می گیرد که از تعداد متفاوتی از قدرت های بزرگ تشکیل یافته باشد و به این نتیجه می رسد که نظامی چندقطبی که دست کم از پنج قدرت بزرگ تشکیل یافته باشد در طول تاریخ، باثبات تر از نظام هایی بوده است که تعداد قدرت های بزرگ آن ها کم تر بوده است ولی مستعد بی ثباتی ساختاری بوده اند (قطب بندی). دلیل این امر آن است که تنها بر حسب احتمالات، در مرحله ای یک ائتلاف چهار به یک و نه ائتلافی سه به دو تشکیل و ائتلافی با چنین قدرت کوبنده ای احتمالاً موجب نابودی نظام خواهد شد. این تحلیل آشکارا از مدل تأثیر مسابقات تسلیحاتی بر ثبات نظام بین الملل الگوبرداری شده است و نمونه ی خوبی است که نشان می دهد وقتی داده های کمی در دست پژوهشگرانی قرار می گیرد که در عین حال از اطلاعات تاریخی خوبی هم برخوردار باشند می تواند چه اندازه نتیجه بخش باشد. اما دویچ بهترین راه بررسی ثبات بین المللی را مطالعه آن بر حسب تعداد قدرت های بزرگ نمی دانست زیرا معتقد بود این که گونه تحلیل های ایستا مانع توجه به فرایندهای تعاملی مهم تری می شوند که میان دولت ها وجود دارد و نمی توان آن ها را به فنون دیپلماتیکی محافظه کارانه و تأکید چشمگر بر بازدارندگی نظامی تقلیل داد یا به وسیله آن ها مهارشان کرد. به گفته او «تنها به تکیه بر بازدارندگی و چانه زنی نمی توان به هماهنگی مطمئنی دست یافت. جهانی تشکیل یافته از قدرت هایی که به بازدارندگی متکی باشند، جهانی متشکل از قدرت هایی که تنها اهل چانه زنی باشند به منزله نظامی کلی، قابل اداره و حکومت پذیر نیست»(Deutsch 1981:115).
کوتاه سخن این که دویچ بیش از همه به عنوان یکی از پیشتازان بررسی همگرایی بین المللی دست کم در سطح منطقه ای، و از چهره های برجسته تلاش برای رواج دادن روش های دقیق تر در بررسی های تجربی روابط بین الملل و سیاست تطبیقی در یادها مانده است. کارهای نظری وی الهام بخش پژوهندگان فراوانی شده است که راهی را که او در دهه های 1950 و 1960 گشوده و پیگیری کرده اند و کمک های روش شناسانه ای که او به مشروعیت یافتن کاربرد مدل های صوری برای بررسی روابط بین الملل کرد امروزه نیز همچنان محققانی را در چهارگوشه ی جهان تحت تأثیر قرارمی دهد.
ـــ میترانی؛ هاس

مهم ترین آثار دویچ

برای ملاحظه ی فهرست کامل آثار کارل دویچ، نک:
-1981 Richard L.Merritt and Bruce M.Russett (eds),From National Development To Global Community,London,George Allen & Unwint,447-63.
-1953 Nationalism and Social Communicationa:An Inquiry into the Foundations of Nationality,New York,Technology Press & Wiley.
-1954 Political Community at the International Level,Garden City,Doubleday.
-1957 Political Community and the North Atlantic Area,Princeton,New Jersey,Princeton University Press.
-1958 Sicence and the Creative Spirit:Essays on Humanistic Aspects of Science,Toronto,Ontario,University of Toronto Press.
-1961 Social Mobilisationa and Political Development,American Political Scince Review 40:493-502.
-1964 Multipolar Power Systems and International stability (With J.David Singer),World Politics 16:390-406.
-1966 Nation-Building,New York,Atherton Press.
-1966 The Nerves of Government:Models of Political Communication and Control,New York,The Free Press.
-1967a Arms Control and The Atlantic Alliance:Europe Faces Coming Policy Decisions,New York,Wiley.
-1967b France,Germany,and the Western Alliance:A Study of Elite Attitudes on European Integration and World Politics ,New York,Charles Scribners.
-1967c Nation and World, in Ithiel de Sola Pool (ed).Contemporary Political Science:Toward Empirical Theory,New York,McGraw-Hill,204-27.
-1968 The Analysis of Interantional Relations,Englewood Cliffs,New Jersey,Prentice-Hall.
-1969 Nationalism and its Alternatives,New York,Alfred Knopf.
-1974 Between Sovereignty and Integration,Governmemt and Opposition 9 1981.

خواندنی های پیشنهادی

-1993 Beer,Samuel H.Karl Deutsch:A Memoir,Government and Opposition,28.
-Lijphart,Arend,Karl W.Deutsch and the New Paradigm in international relations in Richard L.Merritt and Bruce M.Russett (eds),From National Development to Global Community London,Allen & Unwin, 233-51.
-1973 Miller,Lynn,The Prospect of Order Through Regional Security, in Richard A.Falk and Sual H.Mendlovitz (eds),Regional Politics and World Order,San Fransisco,WH.Freeman.
مارتین گریفیتس
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390